چرا پيتر آيزنمن را به ايران دعوت كردم؟
مقدمه
از روزى كه خبر سفر پيتر آيزنمن به ايران و برگزارى همايش معمارى معاصر با حضور وى در رسانه ها مطرح شد، موجى از اشتياق، هيجان، و ناباورى به سويم سرازير گرديد. دانشجويانى كه برايم نوشتند چطور براى اين برنامه روزشمارى ميكنند، اساتيدى كه اشتياق براى ملاقات با او نشان دادند، و مهندسين و معمارانى كه از اهميت اين همايش در اعتلاى معمارى ايران سخن گفتند. برايم هيچ چيزى بيشتر از ديدن واكنش شما هموطنانم ارزش نداشت چرا كه خستگى و دشوارى مهيا ساختن اين برنامه را برايم شيرين كرد. با انعكاس گسترده خبر اين همايش، جداى از رسانه هاى داخلى، بسيارى از رسانه هاى خارجى هم به پوشش مثبت خبر اين همايش پرداختند و استقبال مردم و دانشگاههاى كشور از اين همايش را دليلى بر فرهنگ پويا، اصيل، و در عين حال به روز ايران خواندند. اما در ميان اين موج اشتياق و اميد، مطالبى هم در يكى دو رسانه داخلى (كيهان و وطن امروز) مطرح شد كه متاسفانه از زاويه اى تنگ نظرانه حضور اين دانشمند و معلم بزرگ را در ايران مورد انتقاد قرار دادند. بسيارى از اين مطالب صحت نداشته و متضاد با اهداف و نيت من و برگزاركنندگان اين همايش، و همچنين مغاير با اصول اخلاقى است كه به آن پايبندم. سعى بر آن نمودم كه بدون پاسخگويى به انتقادات، و گاهى اتهامات، به بهبود برنامه همايش پردازم به اميد آنكه نتيجه مطلوب آن نگرانى منتقدان را رفع كند. اما متاسفانه اين انتقادات بى پايه به تهديد و اهانت به من و ساير سخنرانان انجاميد. با وجود اخذ رواديد، و برنامه ريزى و هماهنگى تمامى جزئيات سفر، ارائه تمام مدارك لازم به مسولين مربوطه و موافقت ضمنى مسئولين امنيتى، سرانجام در روز روز دوشنبه، چهاردهم ارديبهشت ماه، و تنها يك هفته به آغاز اين همايش، اداره اماكن نيروى انتظامى با درخواست صدور مجوز براى اين همايش علمى فرهنگى مخالفت كرد، چرا كه به گفته آنان، "اين همايش تبعات منفى براى كشور خواهد داشت." اينك كه فرصت انجام همايش و ابراز پيام و هدف اصلى آن از ما سلب شده؛ بر آن شدم كه در اين يادداشت به برخى از شبهات و ابهامات مطرح شده پاسخ گويم، پيام و اهميت اين سفر ناتمام و حركت فرهنگى را بيان كنم.
كشور ما ايران، در طول تاريخ "مهد تمدن ها،" و گهواره هنر، دانش، و فرهنگ بوده است. از آثار بجا مانده از هخامنشيان تا صفويان و قاجاريه، از كرانه هاى نيلگون خزر تا سواحل خليج هميشگى فارس، و از دشت كوير تا كوههاى البرز و جنگلهاى مازندران، در گوشه گوشه اين سرزمين پهناور، معمارى ايرانى هميشه به عنوان جلوه اى از اين تاريخ پرافتخار، فرهنگ غنى، تنوع اقليمى، باور هاى مذهبى، و نهايتاً هويت ملى بوده است. تاريخ، اقتدار، ترقى، و شكوه تمدن ها را با معمارى آنها به ياد مى آورد، چرا كه معمارى نمودى از تمدن است كه، خواسته يا نا خواسته، از بدو پيدايش جزئى جدا ناشدنى از تاريخى مى شود كه خود مولود آن است. از تخت جمشيد تا نقش جهان، و از بادگير هاى يزد تا حوضخانه هاى كاشان و مناره هاى مساجد اصفهان، معمارى ايرانى هميشه به فرهنگ باشكوه اين سرزمين سيما و شكل داده و بر اعتبار و منزلت آن افزوده است.
اين معمارى به خودى خود ثمره تحولات اجتماعى، سياسى، و فرهنگى تاريخ كشورمان بوده كه به تكامل اين بنيه فرهنگى كمك كرده است. اولين اين تحولات نخستين بار با ورود اسلام به ايران رخ داد. تعاليم بر گرفته از مكتب اسلام تقليد و تجسم اشكال مادى، طبيعى، يا حتى مفاهيم معنوى را منع كرد. اسلام دينى بود كه، براى اولين بار، نه شكل و جنسى به خدا داد و نه پيامبران را فرزندان او خطاب كرد. و بر همين سياق بجاى سيمبوليسم و نمايه گرى، كه تا به امروز در كليساها يا معابد مرسوم است، معمارى ايرانى پس از اسلام به زبان هندسى روى آورد. تعاليم و دستاوردهاى دانشمندان و فلاسفه ايرانى چون ابوريحان بيرونى، خوارزمى، و فارابى نقش بزرگى در ادغام مبانى رياضيات، فيزيك، و هندسه در معمارى ايرانى داشتند. نهايتاً اصل پايه اى معمارى مدرن كه "تفكيك وابستگى هاى سمانتيك (معنايى) و سنبوليك (نمادين) از معمارى به منظور ايجاد يك زبان مستقل و خودمختار براى معمارى است،" با ورود اصول هندسه و رياضيات در معمارى ايرانى پس از اسلام رو به شكل گيرى نهاد.
تاثير اين بينش نوين در معمارى به حدى بود كه بسيار زود خود را به عنوان زبان رسمى معمارى اسلامى در دنيا شناساند، و از "تاج محل" هندوستان تا "قرطبه" اسپانيا، اين تفكر و بنيان زاييده در معمارى ايرانى در بناهاى دنياى اسلام تجلى يافت. و تا به امروز هم آن چه در دنيا به عنوان "معمارى اسلامى" شناخته ميشود ثمره ادغام آن اصول پايه اى معمارى ايرانى در آموزه هاى فرهنگى اسلام است. موسسات فرهنگى چون "بنياد معمارى آقاخان" كه در دانشگاههاى هاروارد و ام.آى.تى فعاليت ميكنند، و فرهيختگان و اساتيدى چون استاد محسن مصطفوى، رئيس فعلى دانشكده طراحى دانشگاه هاروارد، در معرفى، تشويق و ترويج مطالعات ريشه اى و آكادميك معمارى اسلامى در دنيا نقش بزرگى ايفا ميكنند - كه جاى مباهات و افتخار براى همه ما ايرانيان دارد، و متاسفانه كنايه روزنامه كيهان به اين بنياد به عنوان يك "فرقه انحرافى" نشان از عدم شناخت واقع بينانه و غير منصفانه نويسنده آن دارد.
دومين تحول و حركت بزرگ فرهنگى در ايران با ظهور تفكر و حركت مدرنيسم و معمارى مدرن در اوايل قرن بيستم حاصل شد. در اين دوره، هنر و معمارى ايرانى، چون ساير ملل با تطبيق با اين تغيير بزرگ ساختارى متحول شد. مدرنيسم، با وجود ارمغان آوردن تفكر، فلسفه، و شيوه اى جديد از فضا و فرم، جايى براى ابراز زينت ها، علائم، سمبول هاى فرهنگى و بومى باقى نگذاشت. "فرم و شكل تابع عملكرد" شد، زينت و زيبايى معمارى و هنر بسنده به عوامل پايه اى و ساختارى شد كه به آن شكل مى بخشيد. چالش بزرگ فرهنگى و هويتى اين بود كه چطور مى توان در قالب اين فضاى نوين جهانى هنر و معمارى اصيل را خلق كرد؟ در اين خلاء فرهنگى حاكم بر كشورمان، سفر "رابیندرانات تاگور" شاعر، فیلسوف، موسیقیدان بزرگ هندى به ايران در سال ١٩٣٢ ميلادى نقطه عطفى در ايجاد يك تحول و حركت فرهنگى شد. تاگور كه نخستين آسيايى برنده جايزه نوبل بود، علاقه خاصى به ايران داشت. وى كه غزلهای حافظ را از پدرش ياد گرفته بود خود شيفته ادبيات و به ويژه اشعار فارسی بود، و حتى خويش را متعلق به سرزمین ایران میدانست. او در سفر تاريخى اش به ايران گفت: "هویت نفسانی و هویت ملی که در ذات انسان نهفته است نباید مانع از احترام به دیگر فرهنگها شود. آسیا دارای تمدن و فرهنگ غنی است و هر ملتی بر اساس فرهنگ، مذهب و آیین خود راه رهایی از عقب ماندگی و استعمار را بازخواهد یافت." سفر تاگور، نگرشى نوين به درون، و تبادل فرهنگى و ادبى، و همچنين تحول مدرنى در معمارى ايران بوجود آورد. خلق آثار برجسته اى چون آرامگاه شعرايى چون حافظ و خيام، و حتى عمارت ميدان آزادى در تهران حاصل اين جنبش فرهنگى مدرن و در عين حال اصيل در ايران بود.
با وجود اين فرهنگ غنى، تاريخ پر آوازه، واستعداد هاى ويژه اين مرز و بوم، معمارى و شهرسازى امروز كشورمان نمايانگر چهره اصيل يك تمدن پويا نيست. از تقليد كوركورانه بناهاى باستانى يونان و روم، تا نگاه صرفاً اقتصادى به ساخت و ساز، و تكرار اشتباهات شهرسازى دهه پنجاه و شصت ميلادى در غرب، معمارى ايرانى از هر آنچه آنرا "هويت فرهنگى" ميدانيم فاصله گرفته. در لغتنامه فرهنگ امروزمان "ساختمان سازى" جاى "معمارى،" و "انبوه سازى" جاى "شهر سازى" را گرفته است. معمارى بى هويت، همانند جسمى بى روح، شهرهاى كشورمان را به قبرستانى از شيشه و بتون تبديل كرده. جدايى ايده، انديشه، و بنيان فكرى از معمارى شروعى است نگران كننده براى محو اين عنصر فرهنگى كه بيش از هر ساختار ديگرى به زندگى روزمره مان شكل مى بخشد.
امروز بار ديگر در كشورمان شاهد يك خلاء بزرگ فرهنگى هستيم كه معمارى و شهرسازى ما را بيش از ساير عناصر فرهنگى گريبانگير ساخته. و امروز نيز همچون ديگر تعلل ها و چالش هاى فرهنگى در تاريخ كشورمان، چه با ورود اسلام و مبانى و اصول عرفانى، و چه با ظهور مدرنيسم در دنيا و تحولات زندگى صنعتى، هم اكنون نيز نيز چاره فرار از اين باتلاق فرهنگى نه نگاه و تقليد از غرب (يا شرق) است و نه عقبگرد و بازگشت به گذشته و سنت. بلكه فرصتى براى بازنگرى، تأمل، تدبير، و تبادل نظر ميان صاحبنظران فرهنگى، فرهيختگان، هنرمندان، و معماران كشورمان، و در عين حال متفكرين و مجتهدين معمارى معاصر در دنيا براى تعريفى دوباره معمارى ايرانى است.
در راستاى اين مهم، به سهم خويش وظيفه و دين ملى خود دانستم كه همايشى ترتيب دهم كه در آن با دعوت از بزرگترين معماران، اساتيد، و نخبگان اين علم در جهان، فرصتى فراهم نمايم كه با معماران، اساتيد و دانشجويان در ايران به نقد و بررسى مهمترين آثار معمارى معاصر بپردازيم. اين نه نتها فرصتى است استثنايى براى استفاده از تجارب و فراگيرى از فرهيختگان معمارى دنيا در مورد جايگاه معمارى معاصر و نقد و تحليل آن، بلكه به ما اجازه ميدهد كه به معمارى ايرانى با نگرشى نوين از بيرون به درون بنگريم. و شايد در اين بين، راههاى تازه اى براى ترجمه، تطبيق يا تكامل معمارى اصيل كشورمان با فرهنگ و نيازهاى زندگى امروز در آن بيابيم. به اعتقاد من، اين گفتگو نه تنها نيازى اساسى براى معمارى ايران است، بلكه حائز اهميت ريشه اى براى آينده فرهنگ كشورمان خواهد بود.
پيتر آيزنمن كيست؟ اين سوالى است كه اين روز ها خيلى ها پرسيدند، و خيلى ها پاسخ گفتند. واقعيت اين است كه هيچ يك از تعاريفى كه از او اين روز ها در روزنامه هاى ايران خواندم برايم قانع كننده نبود. و بعنوان يكى از شاگردان نزديك به او، اين تعاريف شناختى نبود كه از او دارم. بى پرده بگويم، پيتر آيزنمن شخصيتى است كه شناخت واقعى اش بسيار دشوار است. او متفكرى است كه تئورى هايش را مى بايست در لابلاى نوشته هاى پيچيده و نامه نگارى هاى متعددش با فلاسفه يافت؛ او معمار ى است كه ايده هايش را بايد در كنج "خانه هاى مقوايى" يا بين خطوط داياگرام هاى خاطره گونه اش جست، و استاد و معلمى است كه تأثير و عمق نفوذ او را مى بايد در تربيت شاگردان مشهورش ديد. از نگاه من، پيتر آيزنمن بيشتر از يك معمار، يك فيلسوف و متفكر است كه تئورى ها و افكارش را با زبان معمارى بيان مى كند. دانشمندى است كه با وجود بيش از پنجاه سال سابقه تدريس در دانشگاههايى چون هاروارد، ييل، و پرينستون، تا به امروز كه هشتاد و سه سال سن دارد، روزى دست از طراحى، نوشتن، و تدريس نميكشد. آثار و نوشته هاى او بيش از هر معمار معاصر ديگرى در دانشگاههاى دنيا، و از جمله در كشور خودمان ايران، تدريس ميشود. او بى شك تأثير گزار ترين معمار معاصر دنيا است.
چرا او به ايران دعوت شد؟ بهار سال پيش فصلنامه همشهرى معمارى كه آن شماره خود را به آثار اين معمار بزرگ اختصاص داد از من دعوت به انجام گفتگويى اختصاصى با پيتر آيزنمن نمود. آن كه روز كه به دفتر وى در نيويورك رفتم، در حين گفتگويمان به من گفت: "يكى از آرزوهايم ديرينه ام اينست كه روزى به ايران بروم و اصفهان را از نزديك ببينم." برايم از ميدان نقش جهان گفت و از مسجد امام، از شيراز گفت و كتابهايى كه از ايران خوانده بود. و اينكه چقدر براى فرهنگ و معمارى ايران احترام قائل است. هفته ها بعد كه گفتگويم با او در ايران چاپ شد، موج اشتياقى را در ايران ديدم و آن زمان بود كه در يافتم كه عشق و علاقه او به ايران يك سويه نيست. اين استقبال و اشتياق معماران، اساتيد، و دانشجويان هموطنم نسبت به او بود كه مرا تشويق به دعوت از او به ايران كرد.
از حدود يك سال پيش مقدمات سفر آيزنمن به ايران را شروع كردم. در اين تلاش ميهن دوستانه از دوست و همكار ارجمندم آقاى مقداد شريف و "موسسه تحقيقاتى بناميد" كه با وجود مشكلات فراوان، صميمانه و پيگيرانه تلاش نمودند كه مسوليت برگزارى اين همايش در تهران را با من تقسيم نمايند و آنرا به بهترين نحو پيش بردند تشكر كنم. نقش ايشان و همكارانشان در مهيا ساختن اين سفر و همايش تاريخى حياتى بود و بدون هميارى ايشان اين برنامه امكان پذير نبود. پس از مهيا ساختن مقدمات سفر و همايش، و تماس با چندين مؤسسه آموزشى در كشور، از جمله دانشگاه تهران، دانشگاه شهيد بهشتى، دانشگاه آزاد اسلامى، و دانشگاه هنر اصفهان، با استقبال و اشتياق آنان از سفر پيتر آيزنمن به ايران و دعوت همه آن مؤسسات به بازديد و سخنرانى او در آن دانشگاهها روبرو شديم. استقبال و اشتياق دانشجويان، اساتيد و معماران هموطنم به حضور اين معمار و معلم بزرگ در ايران به حدى بود كه خيلى زود متوجه شديم حتى اگر همايش در ورزشگاه آزادى هم برگزار شود شايد جوابگوى جمعيت نباشد. به همين منظور سالن اصلى همايش برج ميلاد تهران، كه بزرگترين سالن همايش در كشور است، و روز ٢٣ و ٢٤ ارديبهشت ماه را براى برگزارى همايش انتخاب كرديم به اميد آنكه جوابگوى خيل دوستداران معمارى در ايران باشد.
در عين حال با وجود ارائه تمام مدارك لازم و موافقت ضمنى اداره اماكن نيروى انتظامى كه از آغاز روند أخذ رواديد در جريان تمام جزئيات اين برنامه بوده، نهايتاً روز دوشنبه، چهاردهم ارديبهشت ماه، و تنها يك هفته به آغاز اين همايش، اداره اماكن نيروى انتظامى تصميم بر رد درخواست مجوز براى اين همايش علمى فرهنگى گرفت. به گفته اين نهاد امنيتى، با وجود موضوع تخصصى و دانشگاهى: "اين همايش تبعات منفى براى كشور خواهد داشت و به همين منظور با درخواست صدور مجوز براى برگزارى آن موافقت نمى شود."
اما فراى از نقد و انتقادات بجا (يا نابجا)، چطور حضور و سخنرانى يك معمار كه آثار وى هم اكنون در دانشگاههاى ايران تدريس مى شود براى كشورمان تبعات منفى داشته باشد؟ اصول و مبانى فكرى آيزنمن پيچيده تر از آن است كه بتوان آنرا، بقول آقاى نقره كار، "مادى گرا" يا "پوچ گرا" خلاصه كرد. در واقع اين نگرشى كاملاً وارونه به فلسفه فكرى آيزنمن، و اصول پايه اى معمارى معاصر است. واقعيت آن است كه در ميان بزرگان معمارى معاصر جهان، هيچ معمارى بيش از پيتر آيزنمن براى بازگشت معمارى به اصول پايه اى و ريشه اى خود تلاش نكرده است. تاريخ معمارى آغشته از كار معمارانى است كه معمارى را بازنمايى از طبيعت، قدرت، مذهب، فرهنگ، و يا كاركرد و مصرف دانسته اند. و معمارى مدرنيسم قرن بيستم، كه وعهده اش بازگشت معمارى به عوامل پايه اى خود بود، فاقد از آن شناخت شخصى و هويت درونى، به تجليل و ستايش تكنولوژى و فن آورى روى آورد. از تحقيقات "رودولف ويدكوور" در كنكاش بناهاى آلبرتى، تا نوشته هاى "كالين رو" در تحليل ويلاها و عمارتهاى لوكوربوزيه، معمارى بدنبال نيمه پنهان خود بوده؛ روان و ضميرى درونى كه به جسمش جان، به رفتارش شكل، و به آرمانش چهره بخشد.
و تنها در نقشه ها و كارهاى پيتر آيزنمن بود كه معمارى در نهايت خودش را يافت. به دور از وابستگى هاى سمنتيك (طبيعى، تاريخى، فرهنگى، مذهبى، كاركردى، و حتى فردى) آيزنمن يك سيستم گرامرى و سينتكتيك معمارانه (استفاده از ستون، ديوار، سازه، پله و ساير المانهاى معمارى) براى معمارى تعريف كرد كه همانند زبان توانايى داشت كه به آن معنا بخشد. خانه هاى اوليه او يا "معمارى مقوايى" برگرفته از آن ايده بود كه مفهوم "معمارى" فراتر از ساختمان است؛ و جسم ساختمان فقط جلوه اى است از روان و ضمير درونى اى كه معناى معمارى در آن نهفته است. با تكامل كار و تغيير مقياس پروژه ها، معمارى او مواجه با سايت و زمنيه اى شد كه لايه جديدى به سيستم معنايى اش افزود. معمارى او در كاناريجيو و "شهرهاى حفارى مصنوعى" بر گرفته از سايت و شهر است، ولى نه شهر فيزيكى يا واقعى، بلكه شهر ذهنى، تصورى يا مصنوعى. به همان اندازه كه پروژه "واقعى" در نقشه ها و ذهن او جارى بود، سايت و زمنيه كارش نيز برگرفته از يك تعريف ذهنى وساختگى از شهر شد. اما آنچه اين معمارى ذهنى را به واقعيت نزديك تر مى سازد ارتباط آن با فرد و سوژه معمارى است كه در ديوارهاى إيست بازرسى چارلى برلين در كار او ظهور ميكند. معمارى آيزنمن به شكل سنبل و نمادى در مقابل فرد نمى ايستد، بلكه تعامل فكرى مطلبد و ارتباط ذهنى با سوژه بر قرار ميكند كه در معنا "مبادله" ميشود نه "عرضه." قدرت و تأثير كارهاى پيتر آيزنمن نهفته در آن تعامل و تأمل درونى است كه در نهايت انعكاسى از وجود خود ما است: جستجو براى معنا و مقصود؛ آنچه ما و معمارى در آن سهيميم.
بر خلاف نظر آقاى نقره كار كه پيتر آيزنمن را "ساختار شكن" مى خوانند، وى از بزرگترين معماران "ساختار گرا" و از مبلغين اين نگرش در معمارى معاصر بوده، كه نهايتاً در شكل گيرى نگرش "پساساختارگرايى" نقش كليدى داشت. كارهاى ابتدايى او، كه تحت عنوان "خانه هاى مقوايى" شناخته شده، شامل دو اصل ساختارگرا هستند: اول، حذف زمينه هاى فيزيكى و تاريخى؛ و دوم، حذف سوژه به نفع يك ساختار معنايى درون سوژه اى براى معمارى. خانه هاى مقوايى به عمد تمام وابستگيهاى سمانتيك ها (معنايى) را به نفع سينتكس (نمايه مستقل بدون معنا) كنار گذاشتند. در عين حال، حتى بازنمايى و ترسيم آنها يك حس عينيت ساختارگرايانه بوجود آوردند: استفاده از ترسيم و فرم اكسونومتريك (به جاى پرسپكتيو)، يا عكسهاى سياه و سفيد خانه كه در فضايى برفى و منفصل از زمينه و سايت است. اما در مرحله دوم كارهاى او، براى اولين بار شاهد گنجاندن اصل اول ساختارگرايى و ادغام زمينه هاى فيزيكى و تاريخى هستيم؛ هر چند كه زمينه اى نمادين باشد. و نهايتاً در مرحله سوم كارهاى آيزنمن، شاهد ظهور اصل دوم ساختار گرايى و بكارگيرى از سوژه فردى هستيم. "يادبود قربانيان يهودى در اروپا" كه اين روز ها در برخى رسانه ها سهواً (يا عمداً) از آن به نام "يادبود هولوكاست" ياد ميكنند، نمونه بارزى از ادغام اصل دوم ساختار گرايى و ارتباط با سوژه فردى در فضا است. پس با وجود اصول ساختارگرايى كه كارهاى ابتدايى وى را شكل دادند، آثار بعدى وى از آن اصول فاصله گرفته و به مبانى "پسا ساختارگرايى" نزديك شد.
با كمال احترام در همين جا از آقاى نقره كار، به عنوان رئيس قطب علمى دانشگاه علم و صنعت، و از معدود صاحبنظرانى كه صدايشان در ايران شنيده مى شود به گفتگويى دوستانه در مورد اصول و مبانى فكرى معمارى معاصر، و يا فلسفه و عرفان اسلامى - ويا هر كدام كه ايشان در آن خود را خبره تر ميدانند دعوت مى نمايم.
و اما در پايان، مى گفتند ايرانيان مهمان نوازترين مردم عالمند. چرا دعوت سفر اين معلم و دانشمند بزرگ به ايران را پس گرفتيم؟ فريدريش نيچه، فيلسوف بزرگ آلمانى، در كتاب "تبارشناسى اخلاق" تفكرات و نگرش اخلاقى در تاريخ را به دو دسته تقسيم ميكند: "اخلاق اربابى" و "اخلاق بردگى." بر پايه اين تفسير، "اخلاق اربابى" زيبايى، پيشرفت، ترقى، لذت، رفاه و آسايش را "خوب" و زشتى، پستى، زجر، ذلالت و آشفتگى را "بد" ميداند. اما در "اخلاق بردگى" زشتى، پستى، زجر، ذلالت و آشفتگى "خوب" خوانده شده، و زيبايى، پيشرفت، ترقى، لذت، رفاه، و آسايش "فساد" ناميده ميشود. اخلاق و ارزشهاى بردگى پيشرفت و ترقى جوامع را سركوب ميكند، و با هر آنچه با برداشت و فهم خود از دنياى مغايرت دارد مى ستيزد. متاسفانه امروز برخى در صدد اند تا در كشورمان اخلاق بردگى را به جاى اخلاق اربابى را بنشانند. و اگر زمانى اين تفكر و شيوه اخلاقى در كشورمان حاكم شود، معمارى ما نيز چون ساير فضيلت هاى فرهنگى مان به فراموشى سپرده خواهد شد. اين "شبيخون فرهنگى" كه آقاى نقره كار به همايش ما نسبت دادند را ما هر روز در كوچه پس كوچه هاى كشورمان ايران و در ساختمان سازى هاى شهرهايمان مى بينيم و از آن روى برمى گردانيم.
در قرن شانزدهم ميلادى، گاليله، دانشمند مشهور ايتاليايى به جرم آنكه باور او خلاف تعاليم كليساى مسيحيت و اعتقادات آن مذهب است محاكمه شد. باور او ساده بود؛ ميگفت زمين گرد است و ما مركز عالم نيستيم. امروز كودكى در اين زمين پهناور نيست كه باور "دروغين" و "پوچ گرا"ى گاليله را واقعيت نداند. پويايى و پيشرفت تمدن ها در گروى انعطاف پذيرى، تكامل و تطبيق آنها با تغيير و تحولات زمانشان است. اگر واقعاً به اصول و مبانى فكرى خود اطمينان داريم چرا از گفتگو يا شنيدن سخن ديگران مى هراسيم؟ اينكه بخواهيم هر رويكرد، نگاه، و سخنى كه گمان مى بريم با برداشت هاى شخصى مان از دين، اصول اخلاقى، و يا سياسى مغاير است را سركوب و خاموش كنيم نهايتاً به انزوا و پوسيدگى فرهنگ خودمان مى انجامد. بياييد كشورمان را از اين سكته فرهنگى نجات دهيم. "دلواپسين" واقعى اين سرزمين مائيم.
ايمان انصارى
استاد يار معمارى و شهرسازى، دانشگاه شهرى نيويورك